گردون نگری ز قد فرسوده؛ما؛ست جیحون اثری ز اشک پالوده؛ما؛ست
دوزخ شرری زرنج بیهوده؛ما؛ست فردوس دمی زوقت آسوده؛ما؛ست
در کارگه کوزه گری رفتم دوش دیدم دو هزار کوزه گویای خموش
هر یک به زبان حال با من می گفت کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش؟
وقتی که گریه کردیم گفتن بچه ای
وقتی خندیدیم گفتن دیوونه ای
وقتی جدی بودیم گفتن مغروری
وقتی شوخی کردیم گفتن سنگین باش
وقتی سنگین بودیم گفتن افسرده ای
وقتی حرف زدیم گفتن پر حرفی
و وقتی ساکت شدیم گفتن: عاشقی!!!