یارو تهرانی میره پیش رفیقش (از قضا رفیق تهرانی ترک بوده) شب میرن بیرون شام بخورن، ترکه برای رفیقش شام میاره بهش می گه بفرمایید ، یارو تهرانی می گه مرسی من باباسیل دادرم نمی خوام. ترکه هم کی گه اشکال نداره حالا این رو بخور، اون رو هم بعداً می خوری.
ترکه میره دکتر ، دکتر براش آزمایش مدفوع می نویسه. ترکه می ره اون قوطی مخصوص رو پر می کنه میاره دکتر، بعد از چند روز می ره برای جواب آزمایش ، بهش می گن گم شده دوبار بیار. ترکه دوباره پر می کنه میاره ، بعد از چند روز دوباره میره دکتر برای گرفتن جواب آزمایش. بهش می گن آقا دوباره گم شده . ترکه هم ناراحت می شه می گه بابا این جا بخور بخور هست برم جای دیگه.
ترکه تلوزیون رو روشن میکنه، میزنه کانال یک، میبینه یک ملاهه نشسته داره صحبت میکنه. میزنه کانال دو، میبینه چهار تا ملا نشستن دارن باهم حرف میزنن. میزنه کانال سه، میبینه یک مجلسیه 15 تا ملا نشستن باهم بحث میکنند. میزنه کانال چهار، میبینه صدهزار تا ملا نشستن تو یک سالن، یکیشون داره برای باقی حرف میرنه. داد میزنه: هوی اصغر! زود اون دبه نفتو بیار، لونهشون رو پیدا کردم!!!
جوک جدید
- زن: من بر خلاف تو همیشه موقع شنا سرم از آب بیرونه. شوهر: آخه عزیزم، چیز سبک همیشه روی آب میمونه!
- مشتری: آقا چرا دیگه میخواهی توی حلقم را کیسه بکشی؟ دلاک: آخه خودتون گفتین گلوتون چرک کرده!
- دو دیوانه با هم گفتگو میکردند. اولی: اگر گفتی فرق کلاغ چیه؟ دومی: خوب معلومه! این بالش از اون بالش مساویتره!
- مرد خسیسی که سی سال قبل از یک فروشگاه کفشی خریده بود، دوباره وارد همان مغازه شد و گفت: ما باز آمدیم!
- اولی به دومی: آن دو نفر را میبینی؟ ده سال است که ازدواج کردهاند و به قدری یکدیگر را دوست دارند که آدم فکر میکند اصلا ازدواجی بینشان صورت نگرفته است!
- چرا با جوراب خوابیدی؟ آخه اینطوری راحتتر میخوابم! واسه چی؟ واسه اینکه دیشب با کفش خوابیدم، خوابم نبرد!
- شنیدم مادرت به رحمت خدا رفته؟ آره! مگه بیماریش چی بود؟ سرماخوردگی. یعنی بر اثر سرماخوردگی فوت کرد؟ آره، آخه وسط خیابون یهو عطسهاش میگیره، تا میایسته عطسه کنه یه ماشین بهش میزنه!
- ترکه تیشرت تایتانیک میپوشه، میره دریا غرق میشه!
- رئیس: خجالت نمیکشی تو اداره داری جدول حل میکنی؟ کارمند: چکار کنیم قربان، این سروصدای ماشینها که نمیذاره آدم بخوابه!
- مردی در خانهای میرود و از پسر صاحبخانه طلب آب میکند. پسر کاسهای پر از آب آورده، به دست مرد میدهد. ناگهان کاسه از دست مرد میافتد و میشکند. مرد خجل و شرمنده شروع به عذرخواهی میکند. پسرک هم برای اینکه دل او را به دست آورد میگوید: عیب نداره، به بابام میگم یه کاسه دیگه واسه سگمون بخره!
- بچهای از پدرس پرسید: فرق تفنگ و مسلسل چیست؟ پدرش جواب داد: پسرم وقتی من و مادرت حرف میزنیم بیا گوش کن. آن وقت میفهمی فرقش چیه!
- معتادی که در حال کشیدن سیگار بود، میگوید: یه ژمین لرژه هم نمیاد که خاکشتر شیگارم بیفته!
- سه نفر به جزیره آدمخوارها رفتند. آدمخوارها آنها را گرفتند و در دیگ آب جوش انداختند. کمی بعد در اولین دیگ را برداشتند دیدند اولی از ترس مرده. در دیگ دومی را برداشتند دیدند از ترس بیهوش شده. در دیگ سوم را برداشتند، ترکه که توی دیگ بود، در حالی که بدنش را مالش میداد گفت: ببخشید روشور دارید؟